loading...
پایگاه تفریحی و سرگرمی فوریو طنز
فروشگاه
admin بازدید : 386 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

 

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»


زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.


شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»


زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»


شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.

 


عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    نظرتون در مورد کارایی ادمین سایت چیه؟
    طرفدار کدام تیم فوتبال هستید ؟
    تبادل لینک

    فروشگاه
    تبلیغات شما
    تبلیغات

    پرشین استت
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1016
  • کل نظرات : 1586
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1950
  • آی پی امروز : 80
  • آی پی دیروز : 82
  • بازدید امروز : 345
  • باردید دیروز : 360
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,697
  • بازدید ماه : 6,376
  • بازدید سال : 51,584
  • بازدید کلی : 8,083,332
  • تبلیغات شما